* اندوه شبیه کندهی درختان روی قلبم سنگینی میکند .
* آتش بیافتد در این هیزمهای خشکی که در قلبم تلنبار کردهام؛ تهسیگاری بیاندازی در این احساسات روی هم افتاده، دستها و قلبت داغ خواهد افتاد .
* شبیه سیب سرخی که روی شاخهها برق میزند و در نهایت پرت میشود در سبدی کنار بقیهی سیبهای لکدار و زده . خودم را میگویم .
درباره این سایت