* سنجهی من برای هر چیزی مرگ است . آدمها را میگذارم کنار مرگ و خوب نگاه میکنم . وزن هر طرف بالاتر رفت، همانور کج میشوم .
* من تبحر خاصی در کشتن آدمها در سرم دارم .
* پدرم وقتی بیست سالم بود مرد . اما من او را در همان کودکی کشته بودم . نه میدیدمش . نه احوالش برایم مهم بود . حضورش فقط روح مزاحمی بود که در زندگیام خواب گردی میکرد .
* اسمم را این روزها باید بگذارند هیولای تصویر کش .
* ,تصویر ,کش ,هیولای ,آدمها ,روح ,تصویر کش ,هیولای تصویر ,احوالش برایم ,نه احوالش ,میدیدمش نه
درباره این سایت